شهدا شرمنده ایم خاطرات مردان بی ادعا
| ||
|
ده خاطره از شهید محمد بروجردیمادرش از درد به خودش مي پيچيد پدرش دويده بود پي قابله. قابله آش پز خانه ارباب هم بود. مباشر ارباب جلويش را گرفته بود. گفته بود: زنم … داره مي ميره از درد! گفته بود به من چه؟ افتاده بودند به جان هم، قابله هم دويده بود سمت خانه. وقتي محمد به دنيا آمد پدرش توي ژاندارمري زنداني بود. پدرش را حسابي زده بودند همان شد وقتي مرد جمع کردند آمدند تهران، خيابان مولوي يک خانه اجاره کردند از اين خانه هايي بود که وسط حياط حوض آب داشت؛ دورتادورش حجره موضوعات مرتبط: برچسبها: ادامه مطلب
لباس گرم نمیپوشید تا سختی مردم کردستان را درک کند
مسیح کردستان همواره خود را در کنار مردم احساس میکرد؛ حتی مدت کوتاهی که برای دیدن خانواده میرفت، لباس گرم و کفش خوب نمیپوشید چرا که بر این باور بود که تا گونههایش از سرما کبود نشود درک نخواهد کرد که چگونه مردم کردستان در کوههای پربرف زجر حضور ضد انقلاب را بر دوش میکشند. سردار پاسدار شهید «محمد بروجردی» فرمانده قرارگاه حمزه سیدالشهدا، سال ۱۳۳۳ در روستای «دره گرگ» از توابع شهرستان «بروجرد» دیده بر جهان گشود. این شهید که به «مسیح کردستان» معروف است، روز اول خرداد سال ۱۳۶۲ به همراه پنج تن دیگر از فرماندهان، به قصد انتخاب محلی مناسب برای استقرار «تیپ ویژه شهدا» شهرستان «مهاباد» را ترک کرد و در حال عبور از سه راهی «مهاباد ـ نقده» خودرو حامل محمد و دوستانش به مین برخورد کرد. صدای انفجار مهیبی بلند شد. ماشین از زمین کنده شد و تمام سرنشینان، از آن به بیرون پرتاب شدند، محمد بروجردی حدود ۷۰ قدم دورتر از ماشین به زمین افتاده بود و با همان تبسم گرم همیشگی، شهید شده بود.
موضوعات مرتبط: برچسبها: ادامه مطلب |
|
(function(i,s,o,g,r,a,m){i['GoogleAnalyticsObject']=r;i[r]=i[r]||function(){ (i[r].q=i[r].q||[]).push(arguments)},i[r].l=1*new Date();a=s.createElement(o), m=s.getElementsByTagName(o)[0];a.async=1;a.src=g;m.parentNode.insertBefore(a,m) })(window,document,'script','//www.google-analytics.com/analytics.js','ga'); ga('create', 'UA-52170159-2', 'auto'); ga('send', 'pageview'); |